یا لطیف
صدای موشک اسرائیلی، خواب شیرین کودکانه ات را آشفت و تو که به دنبال سیب گم شده زندگیت هستی که در رؤیای شبانه از دستان کوچکت به زمین افتاد.
این جا کودک هفت ساله سرزمین من «سارا انار دارد» را مشق می کند، اما دروطن خونین تو هیچ سارایی انار ندارد و هیچ ستاره ای در آسمان ناامن شهرت نمی درخشد.
نمی دانم درخاک ناآرام سرزمین تو، میان آتش و خون، زیر بمباران عصیانگر دشمن، صدای لالایی مادران دلسوخته به گوش نوزادان می رسد یا نه؟ اما در میهن من، کودکان با آهنگ مهتاب، خواب شیرین بهشت را می بینند.
اما نه... تو در خود بهشت زندگی می کنی و همه کودکان سرزمین مقدست با انتفاضه بهشت را می سازند و با دست های کوچکشان، ابلیس را در فریاد الله اکبرشان خرد می کنند. کودکان سرزمین تو عاشقانه همسفر مهتاب می شوند و سیب شهادت را از درخت آزادگی برای آزادی فلسطین و مسجدالاقصی می چینند تا مردان و زنان سرزمین نور، باز هم دراین تکه از بهشت افتاده بر زمین، برابر معبودت نماز عشق به جا آورند.
من از سرزمین عشق و آزادگی، دستانم را به نفس های گرم تو پیوند می دهم و به درگاه یگانه عشق سجده می کنم برای رهایی قدس از چنگال غاصبان دین و زندگی.
وَلِلّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللّهُ عَلَىَ کُلِّ شَیْءٍ قَدِی.
و حکومت آسمانها و زمین از آن خداست و خداوند بر هر چیزى تواناست.
او اینجاست.