سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یا عشق ادرکنی


یا لطیف

مدتی ست که سرگرم عکاسی هستم و در چند سایت معتبر و نامعتبر هم عضو هستم. راستش ضمن عکاسی خیلی چیزها یاد گرفتم. باند بازی...رقابت منفی...حسادت ... قرض دادن نان به هم... توهین به هم...(با نام و بی نام)...عکسای بی محتوا و خیلی چیزهای دیگر.

اما چند روزی ست که فهمیده ام عکس و عکاسی هم دیگر سیاسی شده. در سایت معروف و حرفه ای چون x چند ماهی ست فعالیت میکنم و چون عکاس آماتور هستم اهالی برایم تره هم خرد نمیکنند. این در حالی ست که به امید یادگیری از حرفه ای ها وارد آنجا شدم اما بشدت از رفتارشان دلزده شده ام ...از آدم هایی که هنر را به گند کشیده اند. 

درست است که هر کس سبک و شیوه ای در هنر دارد و اصلا درستش هم همین است. اما چیزی که از نظر من بیش از هنر ارزشمند است ادب و روحیه هنریست و اینکه با دید ملایم تری به نقد و بررسی هنر دیگران بپردازند. قصدم اصلا توهین به اشخاص نیست چون در جایگاهی اینچنینی ایستم. اما ظاهرا ما در سیاسی کردن یک شلغم هم بسیار توانائیم. 

یکبار عکسی از یک روحانی جوان و زیبا که در فرودگاه دختر کوچکش را در آغوش داشت و مشغول خنداندن کودکش بود عکسی گذاشتم. توهین و ناسزا بود که نثار عکس شد و مرا متهم به جریاناتی کردند. امروز هم عکسی از عاشورای سال گذشته گذاشتم . البته تا این لحظه فحشی نثارم نکردند اما 7 نفر بیشتر عکس را باز نکردند که مطمئنم 4  بار آن خود بنده بودم. این در حالی ست که 10 کاربر پر امتیاز که عکس های عجیب و غریب و وهم آلود و بی رنگ و لعابشان هر روز کلی بازدی کننده دارد و ضمن قربان صدقه رفتن در نظراتشان , عکس هایشان برگزیده ی سایت میشود و میرود روی صفحه اول. 

باری... رفتارها اصلا انسانی نیست و ما ایرانی ها خیلی خوب فرا گرفته ایم مرگ همدیگر را بخواهیم. و این ره که میرویم یقینا به ترکستان است.

 

 

 او اینجاست.

 



::: سه شنبه 91/3/23::: ساعت 11:39 عصر


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 21
کل بازدید :62024
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<

در برهوت زندگی گم بودم و به دنبال مأمنی امن میگشتم. جایی که بتوان روح تشنه را سیراب و جسم عاصی را رام کرد. تن خاکی در غل و زنجیر اسارت زمین بود و روحِ بیتاب شوق آسمان داشت....اگر حالیُ مجالی بود باقی را در آرشیو بخوانید.
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<