یا لطیف
دیروز که دیدمش تبرکی از خانه ی دوست تقدیمش کردم . چپ چپ و با تمسخر نگاهی به من انداختُ گفت :
رفتی ! سست شدی !؟ دیدی امت فقیر و کثیف اسلام را ! هر که با عشق رفت بی عشق برگشت .
گفتم :هر که های تو را ندیدم اما هر که را که من دیدم عاشق رفت و عاشق تر برگشت.کمترینش هم بی عشق رفتُ عاشق برگشت .
وقتی آیه های زربافت را که برایش آورده بودم به کناری پرت کرد .حس نزدیکی بیشتری با خدا کردم و در دل گفتم : منو ویرون کنی آباد میشم.
او اینجاست.