• وبلاگ : يا عشق ادرکني
  • يادداشت : سر سفره ي آقا افطار کردم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام... كاش ميگفتيد خووووووووووووووو..البته فك كنم گرون باشه...درسته؟؟

    خونه داريد مشد؟؟؟
    پاسخ

    سلام.باور کن دلم نيومد. دختر خودمم اگه ميخواست دستم نميرفت به خريد. بابت قيمت: دو سال پيش عقيقشو خريدم 4 هزار تومن حکاکش هم 4 هزار تومن گرفت. اين دفعه 10 هزار تومن عقيقش شد تازه کوچکتر از قبلي و بازحکاکش 10 هزار تومن گرفت. مشهد خونه ندارم اما يگي از همسايه ها لطف کرد برام از اداره اش نامه اسکان 6 شبه گرفت براي مهمان سراي اون اداره. بعد از اونم چون يک واحد از اون آپارتمان خالي از مهمان بود و مسئولش که ديد من روزه ام و خونه نيستم و رفت و آمدم آروم و آهست ست محبت کرد و اجازه داد تا تمام دو هفته رو بمونم.در واقع هزينه ي جا و مکان نداشتم ولي تا دلت بخواد پاهام سرويس شد. چون مهمانسراي اون ارگان امام رضاي 40 بود. اما اعتراف ميکنم هيچ چيز به اندازه ي چنبره زدن ها تو حرم برام دردناک نبود. خم ميشدم و مشغول خوندن قران ميشدم و وقتي سر بلند ميکردم ميديدم دورو برم پر شده از خانم ها و ديگه جاي تکون خوردن نداشتم و دست و پا و گردن و مکرم خشک شده .جالب بود که من گوشه هاي خلوت و دنج رو انتخاب ميکردم ولي گاها ميديدم خانمها که ميخوان بشينن چشمشون به من که ميوفتاد ميومدن و کنار من مينشستن :--()جات خالي تمام افطار ها رو هم حرم بودم با يه دونات رضوي و شير کاکائو. بجز روز آخر که چيزي همرام نبود و شد همون خرماهه که اينم برام عجيب بود که چرا اون روز کيک و شير نخريدم....يعني حس رفتن به مغازه اطراف حرم نداشتم. ( يه راز در گوشيم بهت بگم : همسرم مشهدي و تمام خواهر و برادر هاش مشهدن ولي من به همسرم اعلام کرده بودم که قصد خاله بازي و مهمون بازي ندارم و سفمر يه سفر اعتکافيه. اما تو يکي از نمازهاي مغرب و عشا خواهر شوهرم بزرگه صاف اومد نشست صف جلويي من....منم فرووووو رفتم تو چادرم... وقتيم رسيدم خونه يه اسمس زدم بهش که چقد تو صف نماز حرف ميزني زن.)