سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یا عشق ادرکنی


یا لطیف

چند روز پیش تصمیم میگیرم برای پسرم که هوس خورش قیمه کرده بود غذای درخواستی اش را بپزم. از حوالی عصر مشغول کار میشوم تا افطار و سحری را آماده کنم.پای گاز شُرشُر عرق میریزم.از بخارات متصاعد شده از قابلمه ها که در فضای آشپزخانه پیچیده نای نفس کشیدن ندارم. کولر...؟! کولر سیخی چند...آنکه رسما یک بخاریست.فعلا فقط کنتر میاندازد برای اداره ی برق. چیزی به اذان مغرب یا به عبارتی به افطار نمانده بود که همسرم زنگ میزند و میگوید افطار نکنید برایتان آش و حلیم گرفته ام, الان میرسم خانه. به خاطر اینکه ذوقش را کور نکنم, غذاهای پخته شده را درون ظروف در دار میریزم تا بروند داخل یخچال. در همین اثنا همسرم وارد میشود, یک ظرف حلیم و یک ظرف آش را میدهد دستم و بنده هم به طرفة العینی درون کاسه میکشیم و میگذارم مقابلشان, و از آنجایی هم که آش برای بنده سلطان غذاهاست محل حلیم نگذاشته و مشغول خوردن آش میشوم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته که احساس بدی به من دست میدهد. به پسرم میگویم:مزه ی آش یه جورایی نیست ؟! او هم که سرش داخل حلیم است میگوید: هنوز آشم رو نچشیدم. از آن طرف همسرم جهت ادای احترام ,تمام کشکش را از روی ظرف بر میدارد و داخل ظرف بنده میریزد, بنده هم که مشغول. 

حدود یک ساعت بعد از سر دردُ حالت تهوع و درد وحشتناک معده و روده به خودم میپیچم .عرق سرد میکنم, پاهایم میلرزد و به زمین میافتم و..............! به همین سادگی دچار مسمومیت میشوم. ورم معده و روده و ازوفاژیت آنقدر شدید بود که درد به قلب و ریه ام میکشید و من یکسره ناله میکردم و بخودم میپیچیدم. گاهی آنقدر حالم بد میشد که احساس مرگ میکردم. 

از باقی ماجرای فلاکتم میگذرم تا به علت نوشتن این پست برسم. میخواهم بگویم اینروزها که بساط آش و حلیم بیرون به راه استُ و گرمای 45-50 درجه هم یاری اش میکند خیلی مواظب خورد و خوراک خود باشید. بخصوص مواظب آش که حاوی کشک هم هست باشید. و بخصوص تر اگر فرزند خردسالی هم دارید بیشتر احتیاط کنید.چون مطمئنا پوستش به کلفتی پوست بزرگترها نیست. 

امروز روزی بود که سر پا شدم. و توانستم بعد از سه روز مختصر چیزی بخورم.اما هنوز حالم چندان خوب نیست. خدا لعنت کند کسانی را که به تنها چیزی که فکر نمیکنند سلامتی مردم است. این را برای مینوسیم که امروز فهمیدم که آش فروشی که همسرم از ایشان خرید کرده قالبمه آشش را یک شب بیرون نگهداشته بود.

مواظب خودتان باشید و در پناه خدا. 

 

 

او اینجاست. 



::: سه شنبه 90/5/18::: ساعت 2:55 صبح


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 8
بازدید دیروز: 20
کل بازدید :62095
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<

در برهوت زندگی گم بودم و به دنبال مأمنی امن میگشتم. جایی که بتوان روح تشنه را سیراب و جسم عاصی را رام کرد. تن خاکی در غل و زنجیر اسارت زمین بود و روحِ بیتاب شوق آسمان داشت....اگر حالیُ مجالی بود باقی را در آرشیو بخوانید.
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<