سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یا عشق ادرکنی


یا لطیف

خودم را نمی بخشم به خاطر خطایی که چندی پیش از من سر زد. یکی از همان زمان هایی که جهالت بر من مستولی شد ناخواسته حماقتی کردم که بابت آن چند ماهی ست روحم در عذابیستالیم. وارد مغازه ی موبایل فروشی میشوم تا بابت قطعه ای سوالی بپرسم. 2 پسر جوان به عنوان فروشنده پشت پیشخوان و دو دختر با وضعی اسفناک روی صندلی روبروی آنها لمیده اند. تا دقایقی محل من نمیگذارند .انگار نه انگار که مشتری وارد مغازه شده . بالاخره خودم پیشقدم میشوم و سوالم را میپرسم . پسر بی تفاوت پاسخم را میدهد .در همین حین یکی از دخترها که تقریبا چیزی به سر ندارد و موهای زرد بد رنگش چشمانم را میزد پقی میزند زیر خنده و با تمسخر به من نگاه میکند , بعد ادامه ی خنده را رو به پسرها میبرد . عصبانی میشوم و رو به دختر میگویم : آشغالِ کثافت, و از مغازهبیرون میایم . پیش خودم تصور میکنم که مقابل دوستانش چه خوب خرد شد و دلم قنج میرود و میگویم نوش جانش. حیف که بد دهان نیستم والا لایق رکیک ترین واژه ها بود.

حالا مدتیست عمل ناشایستم در ذهنم جولان بدی میدهد , عذاب وجدان گریبانم را گرفته و رهایم نمیکند. آنروز او مرا که نماد اسلام بودم به سخره گرفت و من او که نماد شیطان بود را . در صورتی که این رسم مسلمانی ,که من , مدعی اش هستم نبوده و نیست . او به مذهبِ من حمله ور شد و من به پوشش او , و این عادلانه نبود . من باید خشم خود را فرو مینشاندم , نه برای خود که برای آبروی اسلام . من اجازه یا به واقع حق نداشتم حیثیت دین و دینی ها را به خاطر احساس زود گذر خودم متزلزل کنم و ذهنیت بد آنها به اسلام را بدتر از بد کنم.

حالا من, تا حدی در اسلام گریزی 4 انسانِ ناآگاه از حقیقت ,که در سنین پر هیجان جوانی هستند سهیمم. قطعاً خودم را نخواهم بخشید تا زمانیکه جبران مافات کنم. از طرفی, خرسندم که این ماجراپیامدِخوبِ توجه به اعمالم را برایم به همراه داشت. زیرا آموختم که من نماد اسلام عزیز هستم که پیامبرش پیامبر رحمت بود و آموزه اش رحمت الهی و اخلاق انسانی .همان پیامبری که دین رحمت رابین خشن ترین آدمیان ترویج داد و ........................................... قطعا مِن بعد به نقسم سخت خواهم گرفت و بدترین اهانت های جاهلانه را با خوشرویی پاسخ خواهم داد انشاالله.

 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ  

از گناه من در گذر ای خدایی که رحمت را بر خود واجب و مقدم بر خشمت فرمودی .**

**= خداوند در آیه ای فرموده اند که من رحمت را بر خودم واجب کردم.

او اینجاست. 



::: سه شنبه 90/3/24::: ساعت 8:53 عصر


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 11
کل بازدید :62077
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<

در برهوت زندگی گم بودم و به دنبال مأمنی امن میگشتم. جایی که بتوان روح تشنه را سیراب و جسم عاصی را رام کرد. تن خاکی در غل و زنجیر اسارت زمین بود و روحِ بیتاب شوق آسمان داشت....اگر حالیُ مجالی بود باقی را در آرشیو بخوانید.
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<