سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یا عشق ادرکنی


 یا لطیف

دخترک مانتوی جذب و کوتاه را به همراه شلوار لوله تفنگی به تن میکند. ملاحت صورتش را زیر پوششی از رنگ و لعاب پنهان میکند. موهای زردش را هم پوش میدهد و حالت آشفته ای به آن میدهد. یک نوار باریک را با نفرت روی سر میگذارد و راهی میشود . زیر لب هم هر چه ناسزاست نثار آن پارچه ی روی سر میکند. مینشیند گوشه قهوه خانه (شما بخوانید کافی شاپ ) و دود قلیان را با غیظ به درون میکشد بلکه درونش خنک شود از این همه قید و بندی که اسیرش است. لب که باز میکند مینالد. دلش ازادی میخواهد. میپرسی: آزادی نداری؟ میگوید: اصلا.! میپرسی: از آزادی چه میخواهی: میگوید: آزادی پوشش.! (مانده ام در عجب که اگر همان آزادی دلخواه را داشت با چه پوششی میزیست ) میپرسی: دیگر چه؟ میگوید: ارتباط آزاد و تفریح و چه و چه و چه...!!! سر دلش که باز میشود یورش میبرد به اسلام و پوشش اجباری ی آن, و به رخ میکشد  2500 سال پادشاهی ایران باستان را. طفلک دخترک که خیلی چیزها را نمیداند. و یا نمیگذارند تا بداند.

تا آنجا که من در کتابهای مربوطه خوانده ام در ایران باستان و در میان قورم یهود و احتمالا در هند حجاب وجود داشته و از آنچه در اسلام آمده سختر بوده است . ویل دورانت راجع به قوم یهود مینویسد: اگر زنی به نقص قانون یهود میپرداخت مثلا چنانکه بی آنکه چیزی بر سر داشت به میان مردم میرفت و یا در شارع عام نخ میرشت یا با هر سنخی از مردان دردُدل میکرد یا صدایش آنقدر بلند بود که چون در خانه تکلم میکرد همسایه اش میشنید در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهریه طلاقش دهد. علیهذا حجابی که در قوم یهود بوده از حجاب اسلامی بسی سختر و مشکلتر بوده.  پس از داریوش مقام زن مخصوصا در طبقه ثروتمندان تنزل پیدا کرد زیرا زنان طبقات بالا جرآت آنرا نداشتند که جز با تخت روان روپوش دار از خانه بیرون بیایند و هرگز حق نداشتند هیچ مردی ولو پدر و برادرشان را ببینند و پدران و برادران به زن شوهردار نامحرم شمرده میشدند. در نقش های ایران باستان هم هیچ صورت زنی دیده نمیشود و ملاحظه میفرمایید حجاب سخت و شدیدی در ایران باستان حکمفرما بوده است. در آن زمان داشتن متعه بلامانع بود.این متعه ها مانند معشوقه های یونانی آزاد بودند که در میان مردم ظاهر و در ضیافت مردان حاضر شوند اما زنان قانونی در اندرون خانه نگهداری میشدند. این رسم دیرین ایرانی به اسلام منتقل شد.و............

کاش دختران و زنان میدانستند که سرشت زن آسیب پذیر است و سرشت مرد آسیب زن. کاش دختران و زنان میدانستند که پوشش مصونیت است نه محدودیت. کاش دختران و زنان میدانستند که خداوند زن را دوست میداشت که دستور پوشش به او داد. کاش دختران و زنان میدانستند که اسلام مدافع آنهاست وقتی اجازه میدهد در قبال کار خانه و بچه داری از مردانشان مزد بخواهند . کاش دختران و زنان خیلی چیزها را میدانستند تا به مفهوم واقعی آزادی پی میبردند.

پ ن: خطوط قهوه ای نگارشی ست از کتاب حجاب شهید مطهری که این حقیر خواندنش را به زنان و مردان توصیه میکنم .

او اینجاست. 

 



::: پنج شنبه 90/3/12::: ساعت 4:11 عصر


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 21
کل بازدید :62021
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<

در برهوت زندگی گم بودم و به دنبال مأمنی امن میگشتم. جایی که بتوان روح تشنه را سیراب و جسم عاصی را رام کرد. تن خاکی در غل و زنجیر اسارت زمین بود و روحِ بیتاب شوق آسمان داشت....اگر حالیُ مجالی بود باقی را در آرشیو بخوانید.
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<