• وبلاگ : يا عشق ادرکني
  • يادداشت : سلول انفرادي من
  • نظرات : 3 خصوصي ، 10 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    دل را به دريا زن تا دريايي شوي

    پاسخ

    سلام. دوست دارم غرق شوم.

    نيمديد؟
    پاسخ

    اومدم عزيزم.
    سلام
    با گفتار خجالت آور عايشه به روزم
    يا علي (ع)
    پاسخ

    سلام. ممنون.


    ممنونم :)

    آب زمزممونم تموم شده:(((((((((((((

    پاسخ

    الهي...دعا کن برم خودم برات يه دبه 2 ليتري ميارم.

    فقط سلام برسونيد و دعا كنيد... همين :)
    پاسخ

    قرونت بشم رو چشمام.
    سلام
    ازدحام حج از شلوغيست و سخت ميشود رفتن به مسجدالحرام ...
    اما چه کنم از خلوتي بقيع و دري بسته که سد را من شده ...
    پاسخ

    سلام مومن.يادم ننداز که داغونم.

    سفر ب سلامت :)
    پاسخ

    سلامت باشي عزيز. چيزي خواستي بهم بگو.

    شهيد آويني:

    زنده ترين روزهاي زندگي يک مرد آن روزهايي است که در مبارزه مي گذراند. زندگي در تقابل با مرگ است که خودش را نشان مي دهد، اگر باز هم جنگي پيش بيايد که پاي انقلاب اسلامي در ميان باشد ما حاضريم.

    هفته دفاع مقدس مبارک



    اوهوم... منم همينطوري دوست دارم زيارت ها رو... خدارم شاكرم كه قسمتم كرده...

    رفتيد به آقا سلام برسونيد.... دوستاي خوبم داريدا :دي

    راستي تقريبا كل پستاتون رو خوندم..الان تموم شد :) هنوز دخترتون بختش وا نشده ؟؟ ‌:)) خيليييييييييي باحال بود اون پست :))

    پاسخ

    نايب الزياره هستم عزيز دلم.ممنون که براي اينجا وقت ميذاري.دخترمم هنوز حس ميکنم زوده براش.اما بازم هر چي خدا بخواد و قسمت چي باشه.


    آخيييييييييييييييي

    پس پارسال اونجا بوديد.... منم بايد برم ببينم آب زمزم چيزي مونده تو يخچال يا نه... دلم خواست .... :(

    عمره....كربلا.... :( بعضي وقتا پول چيز خوبيه... نه؟

    تنها رفته بوديد واجب؟ يني آقاتون...؟؟ كلن شما با تنهايي دم خوريد؟ نه؟ :)

    منم خيلي جاها تنهايي رو ترجيح ميدم... زيارت كه باشه كه ديگه با كله ميخوام تنها باشم... ولي خب چون خواهر ندارم... بقيه جاها دوس دارم يكي پيشم باشه... :(

    پاسخ

    بله...تنها رفته بودم سفر به اين مهمي رو. يه جورايي با خودم عهد کردم که سفراي معنوي رو تنها برم. 13 سال پيش يه عمره با همسرم رفتم....پشت دستمو داغ کردم. واسه اينکه دائما دنبال شوهرم ميگشتم و تو باباي مختلف منتظر اومدنش ميشدم و پيداش نميکردم. آخرم ميرفتم ميديدم تو هتل غذاشم خورده و گرفته خوابيده.بنده م زير آفتاب عربستان اضافه واستادم.باقي جاهام همينطور. من بايد بگردم تا پيداش کنم. با دوست و اشنا هم که رفتم دائم کجا بريم و چي بخوريم بوده. براي همين سال هاست که تنهايي رو ترجيح دادم و خيلي هم راحتم. شايد اگه الان تو اين حس و حالم واسه اينه که مزاحم ندارم. خودم ميرم ...ميام...شبو ميمونم تو حرم...از ناهار و شام ميگذرم براي بيشتر فيض بردن....و اينکه تو جمع هاي زيارتي هم از بقيه جدا ميشم. حتي اگه يکي کنارم بينه حواس منو پرت ميکنه. هميشه ميرم ته ته حريم ها و يه گوشه براي خودم بيتوته ميکنم و با حال و هواي معنوي خودم لذت ميبرم. يه جا نوشته بودم که آدم ها احساسات منو سرد ميکنن....يادته؟کلا .... تنهام و اين تنهايي رو هم دوست دارم و بهش عادت کردم و حضور آدم ها اونو شديدا بهم ميزنه.فردا صبح زود هم عازم زيارتم.دو هفته پيش خواب ديدم مشهدم .وقتي از خواب بيدار شدم لبخندي زدم و به آقا گفتم: با من شوخي نکن. ميدوني که نميتونم بيام زيارتت. پس اينقد تو خواب منو وسوسه نکن. آگه راست ميگي جور کن بيام. حالا باور نميکنم رفتنم رو. چون دوستي اومد در خونه م و بهم بسته بليط هواپيما رو داد دستم و گفت ما داريم ميريم براي تو هم بليط گرفتم. نخواستي برو کنسل کن. کاش عمره و کربلامم محقق بشه.